جدول جو
جدول جو

معنی دوک ریس - جستجوی لغت در جدول جو

دوک ریس(شَ زَ)
آنکه با دوک نخ ریسد، زن یا کسی که رشتن پنبه و پشم و جز آن با دوک پیشه دارد، دوزنده با نخ پنبه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دوک ریس
آنکه با دوک ریسد دوک
تصویری از دوک ریس
تصویر دوک ریس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست ریس
تصویر دست ریس
ریسمان یا نخی که با دست ریسیده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوک ریسه
تصویر دوک ریسه
دوک، آلتی که با آن نخ می ریسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوک ریش
تصویر سوک ریش
کسی که چند لاخ مو مانند سوک خوشۀ گندم بر زنخ خود داشته باشد، کوسه
فرهنگ فارسی عمید
دوک رشتن، صفت و شغل دوک ریس:
زن برون کرد کلوک از انگشت
کرد بر دوک و دوک ریسی پشت،
لبیبی،
و رجوع به دوک شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). مفتله. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار) :
گر کونت از نخست چنان باد ریسه بود
آن باد ریسه اکنون چون دوک ریسه گشت.
لبیبی.
و رجوع به دوک شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دوک ریسه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوک ریسه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ریسمان و رشتۀ با دست ریسیده شده. (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان
چادری کان دست ریس دخت عمران آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو / نو / نُکْ)
قلم فرورفته در مرکب و سیاهی. (ناظم الاطباء) ؟
لغت نامه دهخدا
(دُ)
در اساطیر دختراقیانوس و تتیس است و با برادر خود نره ازدواج کرد و از این وصلت پنجاه دختر که به نام ’نره ئیان’ نامیده می شوند تولید شدند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوک ریش
تصویر سوک ریش
کوسه کسی که چند مو مانند سوک بر رخ داشته باشد کوسه کوسج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو پیس
تصویر دو پیس
لباس زنانه که دو تکه جداگانه باشد، کت و دامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوک ریش
تصویر سوک ریش
کسی که چند مو مانند سوک بر رخ داشته باشد، کوسه، کوسج
فرهنگ فارسی معین
جلبک
فرهنگ گویش مازندرانی