دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). مفتله. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار) : گر کونت از نخست چنان باد ریسه بود آن باد ریسه اکنون چون دوک ریسه گشت. لبیبی. و رجوع به دوک شود
دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). مِفتَلَه. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار) : گر کونت از نخست چنان باد ریسه بود آن بادِ ریسه اکنون چون دوک ریسه گشت. لبیبی. و رجوع به دوک شود
ریسمان و رشتۀ با دست ریسیده شده. (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده. خاقانی
ریسمان و رشتۀ با دست ریسیده شده. (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده. خاقانی
در اساطیر دختراقیانوس و تتیس است و با برادر خود نره ازدواج کرد و از این وصلت پنجاه دختر که به نام ’نره ئیان’ نامیده می شوند تولید شدند. (از فرهنگ فارسی معین)
در اساطیر دختراقیانوس و تتیس است و با برادر خود نره ازدواج کرد و از این وصلت پنجاه دختر که به نام ’نره ئیان’ نامیده می شوند تولید شدند. (از فرهنگ فارسی معین)